روزهای خوبی نبود. اما من در همان روزهای سخت هم تو را دوست داشتم. | جاهد ظریفاوغلو / ترجمه: از سیامک تقیزاده | , ...ادامه مطلب
پاسخ: آبی گل گلی :))ممنونم، همچنینخب خداروشکررررر ^__^بله حواسم هست :)خداروشکر :)خوشحال ترم که اینجا رو فراموش نکردی و هنوز و همچنان به من و کافه شعر لطف داریسلامت باشیمیبینم که شما هم خودت صاحب سبک و صاحب وبلاگ شدی؟ :)پر مخاطب باشه انشالله ^_^ بخوانید, ...ادامه مطلب
به خیالم قدم های تو بود که این چنین تند در سینهام میزد | مرام المصری |, ...ادامه مطلب
حیف موهای پر کلاغی نیست؟ روسری دور آن قفس بکشد جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد... | مجید آژ | , ...ادامه مطلب
دست های او نمیگذاشت بغل کنم غم را... | رجئت کانتی چاکرابارتی | , ...ادامه مطلب
نه ساعتی به وقت زمستان برای احساساتم وجود دارد و نه ساعتی به وقت تابستان برای شوق و شور من! همه ی ساعت های دنیا در یک زمان به صدا در می آیند وقتی که قرار من و تو از راه می رسد همه ی ساعت های دنیا د, ...ادامه مطلب
زخم هایت را دوست بدار و برای عمیق ترینش نامی انتخاب کن! نامی که درخور است و شکوهمند نامی که در هیچ کتابی خوانده نشد در هیچ شعری سروده نشد و در هیچ آوازی شنیده... او را شاهزاده خطاب کن ملکه؛ امپرا, ...ادامه مطلب
لبخندت از روی رضایت نیست وقتی تو اوج خنده غمگینی آینده م و با تو نمی بینم آینده ت و با من نمی بینی آینده یه کابوس غمگینه دستای رویات و بگیر از من اردیبهشت چشمم آبانه شهریور آغوش تو بهمن ابر, ...ادامه مطلب
دخترم... بلاخره یک روز میرسد که آن کسی که بیشتر از همه ی زندگی ات دوستش داری، رو به رویت می ایستد تا دلت را بشکند و برود این یک حقیقت تلخ است، کسانی که بیشتر دوستشان داریم، قدرت بیشتری برای شکستن ما, ...ادامه مطلب
گاهی وقت ها که آدم به گذشته نگاه می کند، می بیند روزهایی که غمگین و عصبی و افسرده به نظر می آمد، جزو شادترین روزهای زندگی اش بوده است! | ژرژ سیمنون |, ...ادامه مطلب
چه دستهایی داری، شبیه بوسه... | رضا براهنی |, ...ادامه مطلب
هرگز به دستش ساعت نمیبست روزی از او پرسیدم پس چگونه است سر ساعت به وعده میآیی؟ گفت: ساعت را از خورشید میپرسم پرسیدم: روزهای, بارانی, چهطور؟ گفت: روزهای, بارانی, همه ساعتها ساعت عشق است! راست میگفت, ...ادامه مطلب
دستش را مشت کرد و گفت: « می دونی چیه؟! تو روابطت با آدم ها این طوری باش...» و بعد یکی از انگشت هایش را باز کرد و گفت: « بعد که چیزی از طرف مقابلت دیدی یکی از انگشتاتو رو کن...یه کم که گذشت اون یکی ا, ...ادامه مطلب
"معشوقه" گری هایم همیشه با دیگر "معشوقه"ها فرق داشت. وقتی سرش درد میکرد نه " عزیزم چرا مواظب خودت نبودی؟" حواله اش میکردم نه براش قرص میبردم. بجاش لامپ اتاق رو خاموش میکردم، سرشو میذاشتم رو پاهام، دستمو میکشیدم لا به لای موهاش و همون ترانه مورد علاقه اش رو زیر لب براش لالایی وار میخوندم. روزهای بارونی به جای اینکه به زور چتر بگیرم رو سرش و بهش همش گوشزد کن, ...ادامه مطلب
مرحومه ی مغفوره ی تنهای نا آرام مرحومه ی مغفوره ی از یادها رفته مضمون پر تشویش یک "صد سال تنهایی" محکوم ساعت های پر تکرار در هفته... این ها منم...یک من که هرشب گریه میکرده ست یک من که بعداز دیدنت بغضش ترک خورده یک من که مغرور است و میترسد کسی جایی شک کرده باشد این زن از یک مرد چک خورده من عشق نافرجام یک مجنون نما بودم لیلای بدبختی که هی دایم رکب میخورد گم گشته در ساعت شنی هایی که طوفانیست... با کاروانی که ندانسته به شب میخورد خط میکشم روی خدا، روی خودم با تو روی تمام اعتقاداتی که میمیرند با دفتر شعرم وداعی مختصر دارم سرگیجه ها دست مرا در دست میگیرند مرحومه ی مغفوره، تو رحمت نخواهی شد بر سنگ قبرت نام و تاریخی نخواهی داشت محتاج حمد و سوره اش هرگز نخواهی بود او داشت از لب های تو لبخند برمیداشت تو رفته ای و شعر ها قهرند با حالم خودکار با دستم نمیسازد نمیبینی؟! هیچ اتفاقی شاعرانه نیست، میفهمی؟! این زن تورا هر بیت میبازد، نمیبینی؟! این شعر را تقدیم تصویر خودم کردم در بیت اول خودکشی کردم، نمیدانی تو رفته ای و زندگی کردن غم انگیز است این آخرین شعریست که از من "نمیخوانی" | اهورا فروزان |, ...ادامه مطلب