چرا نگفتم؟

ساخت وبلاگ


وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست

نگفتم: عزیزم، این کار را نکن

نگفتم: برگرد، و یک بار دیگر به من فرصت بده.

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه! رویم را برگرداندم

حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می‌شنوم

نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم

نگفتم: اختلاف‌ها را کنار بگذاریم، چون تمام آن‌چه می‌خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.

گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده‌ای، من آن را سد نخواهم کرد...

حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می‌شنوم

او را در آغوش نگرفتم و اشک‌هایش را پاک نکردم...

نگفتم: اگر تو‌ نباشی زندگی‌ام بی‌معنی خواهد بود،

فکر می‌کردم از تمامی آن بازی‌ها خلاص خواهم شد

اما حالا...تنها کاری که می‌کنم، گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم

نگفتم: بارانی‌ات را درآر

قهوه درست می‌کنم و با هم حرف می‌زنیم

نگفتم: جاده بیرون خانه، طولانی و خلوت و بی‌انتهاست

گفتم: خدانگهدار، موفق باشی، خدا به همراهت

او رفت

و مرا تنها گذاشت

تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم...


| شل سیلور استاین |

بیچاره پاییز!...
ما را در سایت بیچاره پاییز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cofe-sher1 بازدید : 185 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 16:16