این نامه رو لیلا فقط بخونه

ساخت وبلاگ


امیر بر خلاف هیکل نسبتا درشتش، قلب کوچیکی داره لیلا,.

و من اخبار موثق دارم که تموم حجم این قلب کوچیک رو چشمای تو، دستای تو، موهای تو، و هرچیز متعلق به تو پر کرده. و اگه برات سوال میشه که این چیزا رو من از کجا میدونم؟ باید بگم من و امیر بیشتر از هر کس دیگه ای توی این دنیا، خشتکمون برای همدیگه پاره س. رفیق وعده های قبل و بعد خرمنیم. مخفی از هم نداریم. من شاید داشته باشم، ولی امیر نه. انقدر فضای قلبش از تو پر شده که اگرم بخواد، چیزی رو نمیتونه که توو دلش نگه داره.

اونروز که با موهای نمدار سبز شده بودی جلوش ، که منتظر بودی یه چیزی بهت بگه، یه چیزی که بتونی روزتو باهاش بسازی. ولی همینطور وایساده و بر و بر نگات کرده. آخرشم گفته «بجنب، خشک نکردی هنوز موهاتو؟ دیر شد». تعریف کرد برام. گفت میخواسته از موهای نمدارت بگه. از عطر گندمزار باران خورده ی پاشیده روی گردنت. گفت خواسته بگه «تو تار و پودت بوی شالی میدهد، عطر باران شمالی میدهد» ولی نتونسته. با منم که حرف میزد نمیتونست. من از لا به لای حرفاش اینارو فهمیدم. سالها سر و کله زدن با آهن و فولاد توی مغازه ی آهنگری، زبونشو مثل دستاش سفت و سخت کرده. مثل من نمیتونه با کلمات ور بره و نرم ترین جمله ها رو پیدا کنه.

یه بار یکی بهم گفت کسی که همزمان با چند نفره لاشیه. امیر با دخترای زیادی بوده لیلا,. ولی هیچکدوم همزمان با هم نبودن. مشکل امیر اینه که نمیتونه نگه داره. دستش لیزه، هرکیو که میاد دوست داشته باشه مثل ماهی از توی دستش سُر میخوره و میره.

آخرین پیامی که براش فرستاده بودی رو نشونم داد. امیر لاشی نیست لیلا,، ناشیه. نمیتونه دوست داشتنی هاشو پیش خودش نگه داره. تو رو هم نتونست.


| محمدرضا جعفری |

بیچاره پاییز!...
ما را در سایت بیچاره پاییز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cofe-sher1 بازدید : 180 تاريخ : شنبه 10 آذر 1397 ساعت: 22:11