ببوس مرا

ساخت وبلاگ


لب هایم‌ 

این ماهیچه های مطبوع به وزنِ آب را ببوس,

قبل از کنجکاوی صبح در اشتهای بدن 

قبل از کِشَندگیِ خمیازه های فارغ  از تمایل و برخورد

قبل از هوش آن زنِ منتظر ببوس, مرا


ببوس, مرا در علاقه ی بو به گردن

در حسد ِ بلند ِ تار مویی آویخته از یقه هنگام خداحافظی

ببوس, مرا و فراموش کن چقدر بودن از پاهای تو کدورت داشت 

 

من بچه بودم و دستهایم گماشته بود به نوشتن

چه‌ میدانستم از بسامد بوسه در شرح آب؟

از گزِش دندان در حجامت لبها چه میدانستم من؟

من بچه بودم و دستهایم گرفتنِ مادر را بلد بود در مساحت مُشتی چادر

و آن لجِ زنانه ی شور انگیز را 

در ربایش شهوت هیچ مردی فرا نگرفته بودم


ببوس, مرا بعد از این همه سال 

که نگویم؛ دستهایم اگر گرفتن بلد بود...

که نگویم؛ کنار آمده ام 

و در کجاوه کرامتِ کلماتم زنی نباشد جز من برای تو


لبهایم را ببوس, ای باشنده ی شورانگیز 

این ماهیچه های مطبوع به وزن آب را 

در مدارای اینکه؛

من هم از آفرینش لبهایم متوقعم! 


| سپیده مختاری |

بیچاره پاییز!...
ما را در سایت بیچاره پاییز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cofe-sher1 بازدید : 194 تاريخ : شنبه 10 آذر 1397 ساعت: 22:11