کاش می‌توانستم گریه کنم

ساخت وبلاگ


همیشه در ابراز احساساتم مشکل داشتم! مثلا هیچوقت نمی‌توانستم جلوی کسی گریه کنم. نمی‌توانستم به کسی بگویم دوستش دارم. گاهی حتی نمی‌توانستم به مادرم بگویم دلم برایت تنگ شده و در آغوشش بگیرم...

شیرین اما عالی بود. به احساساتش غبطه می‌خوردم.‌

وقتی شاد بود با تمام وجود می‌خندید. آنقدر می‌خندید که فکر می‌کردی جز سرخی لب‌هایش هیچ رنگی نمی‌تواند در دنیا وجود داشته باشد!

وقتی غمگین بود به راحتی می‌گریست. طوری اشک می‌ریخت که می‌شد تمام گناهکاران جهان را غسل تعمید داد. یک بار که در بغلم گریه کرد فهمیدم در برابر عظمت اشک‌هایش آغوش کوچکی دارم...

هرچیزی زمانی دارد. حتی دوستت دارمی که دیر گفته شود به درد هیچکس نمی‌خورد.

زمان من گذشته بود! گریه‌های عقب افتاده‌ی زیادی داشتم. اشکهای زیادی در چشم. بغض های زیادی در گلو و دردهایی که با دست هایشان قلبم را فشار میدادند.‌‌..

کاش می‌توانستم گریه کنم.

کاش یک امشب را جای شیرین بودم!

با همان رهایی در گریستن، با همان چشم های مشکی عمیق، همان چهره‌ی مهربان شرقی، که حتی بعد از گریه هم وحشیانه زیباست...


| اهورا فروزان |

بیچاره پاییز!...
ما را در سایت بیچاره پاییز! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cofe-sher1 بازدید : 197 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 16:40