به به، به قول صائب:نه پشت پای بر اندیشه می توانم زدنه این درخت غم از ریشه می توانم زدبه خصم گل زدن از دست من نمی آیدوگرنه بر سر خود تیشه می توانم زدازان ز خنده نیاید لبم بهم چون جامکه بوسه بر دهن شیشه می توانم زداگر ز طعنه عاجزکشی نیندیشمبه قلب چرخ جفاپیشه می توانم زدندیده است جگرگاه بیستون در خوابگلی که من به سر تیشه می توانم زد بخوانید, ...ادامه مطلب
رو به روی من فقط تو بودهای از همان نگاه اولین از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد از همان زمان که کوه استوار آب شد از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا نگاه تو جواب شد | محمدرضا عبدالملکیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
می شود آتش گرفت, به تکرار, تمام عاشقانه های جهان دود شد، بر خاکستر سیمرغ لانه کرد و عشق را به چشمان تو مهمان کرد... | مریم پورقلی |, ...ادامه مطلب
روییدی, در قلب من به سان گلکوچکی که کنار دیوار میروید همینقدر ناخواسته عاشقت شدم | غاده السمان |, ...ادامه مطلب
هر بار که به او میگویم: "مراقب خودت باش "، در جواب این عبارت و با صدایی کاملا رسا میگفت: "مراقب م باش ، مراقبتم"... حتا ترتیب این دو عبارت مهم است. اگر این دو راجابجا می گفت، هیچ فرقی با دیگران نداشت , ...ادامه مطلب
و این خاطرات من و توست که توت میشود یک روز انار میشود گاهی که دیروز انگور شده بود که فردا زیتون و تلخ... | بیژن نجدی |, ...ادامه مطلب
اردیبهشت رازی را به من گفت که من با شما در میانش می گذارم ؛ اینکه هیچ زمستانی ابدی نیست همان گونه که هیچ شکوفه ای. اما هر شکوفه قبل از اینکه بمیرد، اول می رقصد بعد بر خاک می افتد. اردیبهشت به من گف, ...ادامه مطلب
به که پیغام دهم؟ دست من، دست تو را میطلبد چشم من، رد تو را میجوید لب من، نام تو را میخواند پای من، راه تو را می پوید به که پیغام دهم؟ بی تو از خویش، تنفر دارم دل من باز، تو را میخواهد به که پی, ...ادامه مطلب
و مهربان باشید با آن زنی که مرا کشت! که این جنایت زیبا همیشه خواستنی بود. | رضا براهنی | , ...ادامه مطلب
عشق راهیست برای بازگشت به خانه بعد از کار بعد از جنگ بعد از زندان بعد از سفر بعد از... من فکر میکنم فقط عشق میتواند پایان رنجها باشد. | رسول یونان | , ...ادامه مطلب
" أنا لا اَشْبِهُ عشّاقکِ یا سیدتی فإذا اَهداکِ غیری غَیْمَهّ أنا أهدیکِ المطرْ و إذا اَهداکِ قندیلاّ...فإنی سوف أهدیکِ غصناً فسأهدیکِ الشجرْ و إذا أهداکِ غیری مَرکبَاً فسأهدیکِ السَفَرْ, ...ادامه مطلب
به یادت هست آن شب را که تنها به بزمی ساده مهمان تو بودم؟ تو میخواندی که: دل دریا کن ای دوست من اما غرق چشمان تو بودم؟ | سیاوش کسرایی | , ...ادامه مطلب
سمت من بیا دستهایت را دور گردنم حلقه کن و زمین را از زیر پایم بکش آن وقت خواهی دید فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط برای هیچ پرنده ای با مرگ پر نمیشود | حافظ عظیمی | , ...ادامه مطلب
در نامهاش پرسیده بود بى من خوشبختى؟ دردم تازه شد! بال و پرم را چیده بود و از پرواز مىپرسید... | معین شیخ |, ...ادامه مطلب
به زندان میبرد زنجیر گیسویت اسیران را و چشمانت به هم زد خشکی قانون زندان را چه زیبا میتکانی دامنت را باز با عشوه به دنبالت کشاندی خاطر مردی غزلخوان را زمستان بعد تو پیراهنی از برف میپوشد و ل, ...ادامه مطلب