" أنا لا اَشْبِهُ عشّاقکِ یا سیدتی فإذا اَهداکِ غیری غَیْمَهّ أنا أهدیکِ المطرْ و إذا اَهداکِ قندیلاّ...فإنی سوف أهدیکِ غصناً فسأهدیکِ الشجرْ و إذا أهداکِ غیری مَرکبَاً فسأهدیکِ السَفَرْ, ...ادامه مطلب
هرکس بغلم کرد به خون غلتیده دل نیست درونِ سینه خرمشهر است | آیدا دانشمندی |, ...ادامه مطلب
ببین! من بلد نیستم دوستت نداشته باشم. بلد نیستم وقتی میخندی قند توی دلم آب نشه و وقتی از رویِ غیرت اخم میکنی نمیرم برات! بلد نیستم وقتی بهم میگی"دوست دارم" ناز کنم، پشت چشم نازک و بگم "مرسی" من میپ, ...ادامه مطلب
سخن عاشقانه گفتن، دلیل عشق نیست، عاشق کم است، سخن عاشقانه فراوان. عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می کند، از جمله عظمت دوست داشتن را. از شباهت به تکرار می رسیم، از تکرار به عادت، از عادت به بیهودگی، از بیهودگی به خستگی و نفرت. | یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی |, ...ادامه مطلب
زن زیبایی نیستم موهایی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم می آید وَ نه شب را به یادت می آورد نه ابریشم نه سکوت شاعرانه نه حتی خیالِ یک خواب آرام... پوست گندمی دارم که نه به گندم می مانَد نه کویر... وَ چشم هایی دارم که گاهی سیاه می زنَد گاهی قهوه ای وَ, ...ادامه مطلب
مکالمه های کوتاه... کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد! تا کی سلام کنیم؟ حال هم را بپرسیم؟ و به هم دروغ بگوییم که خوبیم؟! دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند و صادقانه به هم برسند! ما فقط... دروغهایمان به هم می رسد! من خو, ...ادامه مطلب
مامان زنگ زد گفت:«خوبی؟» گفتم:«نه راستش، یکم صبوریم کمه یکمم بیقراریم زیاده» گفت:«قرارت باز قهر کرده رفته خونه باباش؟» گفتم:«کارشو بلده دیگه، ترشرویی میکنه بعضی وقتا، قاطی فالوده گاهی لیمو لازم است بهرحال» گفت:«واسه شب قرمه سبزی گذاشتم، پاشو برو دنبالش ورش دار بیاید اینجا» گفتم:«اون نمیاد» گفت:«پس خودتم نیا» و قطع کرد. بعضی وقتا واقعا شک میکنم مامان منه یا مامان نسرین. برای خودم یه لیوان چایی ر,هیچی,نیست ...ادامه مطلب
من هرگز بلد نبودم معشوقه ی خوبی باشم ، چون معشوقه های خوب مدام ناخن هایشان را سوهان میکشند و با لاک های رنگی تزئینشان میکنند ،حواسشان به پوست دستشان هست که مبادا زبر باشد و خشک ، من اما ناخن های یکی درمیان کوتاه و بلندم را هرگز سوهان نمیکشم ، حتی گاهی که یکیشان میشکند خودم را لوس نمیکنم و ناراحت ن,معشوقه,خوبی,نیستم ...ادامه مطلب
می توانی حرف بزنی برای هر کسی دست تکان دهی دست بدهی به هر کس که دوستت ندارد مثل من به گنجشک ها بیشتر از من فکر کنی به من دورتر از مرگ گوشی ات پر از اسم هایی باشد که من نیستم همیشه پس از صدایم عذر بیاوری به جایم نیاوری هیچوقت بخندی که روبرویت نیستم خط بزنی لب هایم را از روزهایی که بوسیده ای از من ,چهار,خانه,پیراهن,نیست ...ادامه مطلب
شاید از صبح، یک زن تنها بالشش را گرفته در آغوش شاید از صبح، گریه می کرده یک نفر پشت گوشی خاموش شاید از صبح، دوستی شاعر خون چکیده ست از سر ِ قلمش شاید از صبح، مادرم با بغض روسری را گره زده به غمش شاید از صبح، جمله ای نصفه بعدِ افسوس و کاش... منتظر است شاید از صبح، گربه ای کوچک پای ظرف غذاش منتظر , ...ادامه مطلب
دزدی همه ی من را دزدیده است لباس های مرا می پوشد به خانه ام می رود هیچ کس باور نمی کند من نیستم تلویزیون را روشن می کند چای مرا می نوشد کتاب هایی را که نخوانده ام می خواند و طوری رفتار می کند که باور نمی کنم من نیستم دزدهای دیگری هم هستند راه افتاده اند در زندگی دوستانم طوری که نمی توانم از آن ه, ...ادامه مطلب
******اگر شعری آرامتان کرددعایی به حال شاعر بد حالش کنیدثواب دارد..." دنیا به شاعرها بدهکاره "******برای دیدن عکس در سایز واقعیبر روی آن کلیک کنید.امیدوارم از پست ها لذت ببرید :)) , ...ادامه مطلب
برایش نوشتم: " زیر نور این آباژور در ازدحام این قرص خواب های لعنتی جایی در وسعت سرد این تختخواب شب بخیر هایت گم شده است " برایم نوشت: " بخواب عادت به هیچ چیز صلاح نیست " و این منطقی ترین لالاییِ نیمه شب های من شد... | پریسا زابلی پور | , ...ادامه مطلب
شک منی، یقین منی ، نیستی مگر؟! انگاره های دین منی، نیستی مگر؟! هم قبله ی نماز منی هم نیاز من... چون مهر بر جبین منی ، نیستی مگر؟! پیوسته با کمان دو ابرو میان شهر عمری است در کمین منی، نیستی مگر؟ با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب... بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟! من مستحق نیش توام، دیگری چرا؟! م, ...ادامه مطلب
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست! حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را... قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست! آه در آینه، تنها کدرت خواهد کرد! آه! دیگر دمت ای دوست، مسیحایی نیست! آنکه یک عمر به شوق تو , ...ادامه مطلب