پنج گوزن تشنه، پنج گنجشکِ بی سرپناه، و شاید پنج مسافر مانده در راه... انگشتانم روی صورتت | حمید جدیدی | , ...ادامه مطلب
چه حاجت است به این شیوه دلبری از من؟ تو را که از همهی جنبهها سَری از من درخت خشکم و هم صحبت کبوترها تو هم که خستگیات رفت، میپَری از من اجاق سردم و بهتر همان که مثل همه مرا به خود بُگذاری و , ...ادامه مطلب
از حباب نفسم می فهمم چیزی از من ته دریا مانده مثل جا ماندن قلاب در آب؛ بدنم در بدنت جا مانده... | احسان افشاری |, ...ادامه مطلب