رواندرمانگرِ تازهام پرسید آخرینباری که کسی را دوست داشتهای یادت هست؟ دقیقاً کِی بود؟ و من بهجای جوابدادن، تلخ و طولانی گریستم. جوابِ سوال آخرینباری که کسی را دوست داشتهای، کلمه نیست. جواب آخرینباری که کسی را دوست داشتهای، گریه است. گریهای طولانی. | فاطمه بهروزفخر| بخوانید, ...ادامه مطلب
******اگر شعری آرامتان کرددعایی به حال شاعر بد حالش کنیدثواب دارد..." دنیا به شاعرها بدهکاره "******برای دیدن عکس در سایز واقعیبر روی آن کلیک کنید.امیدوارم از پست ها لذت ببرید :)) بخوانید, ...ادامه مطلب
زخم هایت را دوست بدار و برای عمیق ترینش نامی انتخاب کن! نامی که درخور است و شکوهمند نامی که در هیچ کتابی خوانده نشد در هیچ شعری سروده نشد و در هیچ آوازی شنیده... او را شاهزاده خطاب کن ملکه؛ امپرا, ...ادامه مطلب
می خواهم تو را دوست داشته باشم با یک فنجان چای، یک تکه نان یک مداد سیاه، چند ورق کاغذ... می خواهم تو را دوست داشته باشم با یک پیراهن کهنه، یک شلوار پاره پاره دست هایی خالی، جیب هایی سوراخ می خواهم, ...ادامه مطلب
" و لأنّک تحبنی فأن العالم صار اکبر و السماء أوسع و البحر اکثر زرقة و العصافیر اکثر حریة و أنا ألف ألف مرة أجمل... " و از آن روی که مرا مفهوم دوست تعریف مفهوم داری تعریف جهان بزرگتر شد و آسمان گستردهتر شد و دریا نیلگون, ...ادامه مطلب
دوستت, دارم, همانگونه که شب، ماه را دوستت, دارم, همانگونه که صبح، آفتاب را دوستت, دارم, مثل ملاقات پنهانی مادر، از لای در دوستت, دارم, مثل حبس من با تو تا ابد در یک اتاق دربسته حتی بی پنجره! تنها من و تو , ...ادامه مطلب
دوستش می دارم چرا که می شناسمش به دوستی و یگانگی... هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم تنهایی غم انگیزش را در می یابم... اندوهش غروبی دلگیر است، در غُربت و تنهایی همچنان که شادی اش طلوعِ همه ی آفتاب هاست... | احمد شاملو |, ...ادامه مطلب
میتوانی از دوست داشتنم برگردی ؟! دوست داشتن که خیابان نیست، تاکسی بگیری بنشینی پیشانیت را به شیشه بچسبانی، آه بکشی وبرگردی به پیش از آن نه...نمی شود! با دوست داشتنم کنار بیا مثل پیرمردها که با لرزش دست هایشان... | رویا شاه حسین زاده |, ...ادامه مطلب
دوستت دارم و همین غمگین ترم مى کند وقتى که نمى توانم چهار فصل جهان را بر شانه هاى تو آواز بخوانم وقتى که بادى برگ هایت را از من مى گیرد... درخت بالا بلند من! باور کن این همه خواستن غمگین است براى پرنده اى که از کوچى به کوچ دیگر پرواز مى کند... | مریم ملک دار |, ...ادامه مطلب
رنگ شب به موهایم زدم روز پاکش کرد رنگ بهار به خودم زدم پاییز آمد و پاکش کرد شادی رنگ خودش را بر من زد ناامیدی آمد و پاکش کرد رنگ غرور را بالا کشیدم که ترس آمد و پاکش کرد تنها رنگی که وا نرفت و پاک نشد رنگ دوست داشتن بود... | شیرکو بیکس / ترجمه: محمد مهدی پور |, ...ادامه مطلب
«... هیچکس نمیتوانست به عمق چشمهاش پی ببرد و من این را از همان اول دریافتم. اما جوری تربیت شده بود که رفتارش با دیگران تفاوت داشت. دنیا را جدیتر از آن میدانست که دیگران خیال میکنند. آن شب فکر کردم از ترس دچار این حالت شده اما بعدها به اشتباه خودم پی بردم و دانستم که درک او آسانتر از بوئیدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی میتوانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند؟ آدم پر میشود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچ گاه دچار تردید نشود. نه. او با همان پالتو بلند و بلوز دستباف زبر و پاپاخ کهنه، تنها ظاهر را نداشت. این پوششها را که از تنش برمیداشتنی، آفتابت طلوع میکرد.» | سمفونی مردگان / عباس معروفی |, ...ادامه مطلب
+ کسی که بخواد بره نه چمدون میبنده، نه گوشیش خاموش میشه، نه چیز دیگه! فقط سرد میشه ولی مهربون! همین... - مگه تا حالا کسی رو دوست داشتی؟ اتوبوس رسیده بود ترمینال، میدونستم اگر بگم رسیدم اونم پا میشه میاد دنبالم،اونم پنج صبح! به خودم گفتم میرم تو نمازخونه ی ترمینال یا یه قدمی میزنم تا بیدار شه... هنوز فکرم تموم نشده بود پیام اومد رو گوشیم که "بیا سمت در پشتی ترمینال!" دختره ی احمق انگار جی پی اس اتوبوس بهش وصل بود! از دور دیدمش از سنگینی کوله پشتی قهوه ای همیشگیش، میشد فهمید که بازم دیشب نخوابیده و نهار ظهر رو آماده می کرده و فقط با یه کرم ضد آفتاب آرایشش رو ماست مالی کرده! خندم گرفت گفتم: حداقل چراغ رو روشن میکردی که تو ابروهات ضد آفتاب نزنی! گفت: "علیک سلام" و بغلم کرد و آروم دم گوشم گفت: "اگر بدونی قیافت توی این سرما چقد دوست داشتنی و مسخره میشه مخصوصا اون دماغت که عین مخزن گردالی ته دماسنج جیوه ای سرخ میشه دلقک خان!" نفهمیدم چی گفت حواسم پرت بوی موهاش بود و خط اتوی مقنعه ی سورمه ایش که معلوم بود بازم عجله ای اتو زده که دو خطه شده! گفتم: یه روزی میفهمم چطوری این همه فرزی که به همه ی کارات میرسی! من که فقط بخوام یه چمدون ببندم باید نصف روز فکر کنم چی چی بردارم! صدای بوق ممتد آژانسیه تو خیابون بلند شد که یعنی بدو بدو سمت خیابون! تو ماشین؛ یقه خزدار پالتوی قهوه ای که میشد یه شال, ...ادامه مطلب
در عطر فروشی ها در گل فروشی ها و کتاب فروشی ها و هر جا که نشانی از درختان و گل هاست... ناخودآگاه می گریم! تو را بسان سبزینه ها دوست دارم بسان رُستن به وقت رستگاری و باران که می تواند طراوتی دو چندان را به زیبایی ات بیافزاید! | حمید جدیدی |, ...ادامه مطلب
دوستی تنها چیزی است که هیچ وقت تمام نمیشود. هر چیز دیگری هم از بین برود، دوست میماند. این یادت باشد، من همیشه به تو فکر کردهام. دوستهای زیاد دیگری هم پیدا کردهام اما مثل تو نشدند. من هنوز هم با آن حسها زندگی میکنم؛ با یاد آن روزها... تک تک خاطراتم با تو یادم مانده؛ کجاها میرفتیم چه کارها میکردیم، من با تو جوانی را تجربه کردم؛ همراه تو... آن همه لحظههای خوب با هم داشتیم، آن همه با هم خندیده بودیم.... | بعد از پایان / فریبا وفی |, ...ادامه مطلب
دوستت دارم نه تنها برای آنچه که هستی بلکه برای آنچه که هستم، هنگامی که با توام دوستت دارم نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای بلکه برای آنچه که از من می سازی دوستت دارم برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی دوستت دارم چون دست بر دل فسرده , ...ادامه مطلب