تجربهی دوست داشتن، یک خوشبختی است. گاهی حتی فراق، خوش است. خصوصا اگر از تبوتاب اولیه عبور کرده باشی. اجازه دهی غبارها بخوابند. آرام بگیری و قبول کنی. عشق به قلب آدم غَنا میبخشد. تجربهی این رنجها خوب است و یک گنجینه در ته قلبِ تو پُر میکند، اگر درست شناساییاش کنی. آلبر کامو در زمانهی دوری از یار نوشت: "حتی جدا از تو، چیزی در من سکونت داشت." در غیبت معشوق، چیزی از او در تو ساکن میشود. چیزی حتی بهتر از او. | معین دهاز | بخوانید, ...ادامه مطلب
پنج گوزن تشنه، پنج گنجشکِ بی سرپناه، و شاید پنج مسافر مانده در راه... انگشتانم روی صورتت | حمید جدیدی | , ...ادامه مطلب
کولهتو جم کردی از من بگذری اینکه ترکم میکنی یک خواب نیست تو هنوزم خیلی جذابی ولی لحظههای رفتنت جذاب نیست قول میدم که فراموشت کنم قول میدی که بهم سر میزنی نمیتونی توو چشام نگاه کنی میری و از پشت خنجر میزنی! سیگارمو بده این غم یه عادته من میکِشم هنوز هر نخ یه حسرته من طرفدار همین آزادیام هر کسی دلگیره میتونه بره خونه از عطرت کلافهس، دلخوره من درو وا میکنم خونه بره! عاشقی دارایی دیوونههاست واسه این حرفاست که بدنامه عشق عشق، تحقیرِ یه دنیا منطقه خنده پای جوخهی اعدامه عشق! سیگارمو بده این غم یه عادته من میکِشم هنوز هر نخ یه حسرته | کسرا بختیاریان | بخوانید, ...ادامه مطلب
رواندرمانگرِ تازهام پرسید آخرینباری که کسی را دوست داشتهای یادت هست؟ دقیقاً کِی بود؟ و من بهجای جوابدادن، تلخ و طولانی گریستم. جوابِ سوال آخرینباری که کسی را دوست داشتهای، کلمه نیست. جواب آخرینباری که کسی را دوست داشتهای، گریه است. گریهای طولانی. | فاطمه بهروزفخر| بخوانید, ...ادامه مطلب
روزهای خوبی نبود. اما من در همان روزهای سخت هم تو را دوست داشتم. | جاهد ظریفاوغلو / ترجمه: از سیامک تقیزاده | , ...ادامه مطلب
رو به روی من فقط تو بودهای از همان نگاه اولین از همان زمان که آفتاب با تو آفتاب شد از همان زمان که کوه استوار آب شد از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا نگاه تو جواب شد | محمدرضا عبدالملکیان | بخوانید, ...ادامه مطلب
پاسخ: آبی گل گلی :))ممنونم، همچنینخب خداروشکررررر ^__^بله حواسم هست :)خداروشکر :)خوشحال ترم که اینجا رو فراموش نکردی و هنوز و همچنان به من و کافه شعر لطف داریسلامت باشیمیبینم که شما هم خودت صاحب سبک و صاحب وبلاگ شدی؟ :)پر مخاطب باشه انشالله ^_^ بخوانید, ...ادامه مطلب
بغلم میکنی؟ بغلم میکنی وقتی اضطراب، محاصرهام کرده و دارم رنج میکشم؟ وقتی از درون متلاشیام و از بیرون آرام؟ بغلم میکنی که دردهام بریزد و پاییز غمگینم بهار شود؟ دستانم را میگیری تا هزاران گنجشک غمگین، درون سینهی من آرام بگیرد؟ نگرانم میشوی؟ غصهام را میخوری وقتی که زل میزنم به نقطهای و , ...ادامه مطلب
روییدی, در قلب من به سان گلکوچکی که کنار دیوار میروید همینقدر ناخواسته عاشقت شدم | غاده السمان |, ...ادامه مطلب
به خیالم قدم های تو بود که این چنین تند در سینهام میزد | مرام المصری |, ...ادامه مطلب
بین انبوهی از تفاوت ها شاعران درد مشترک دارند مثل ظرفی عتیقه زیبایند منتهی از درون ترک دارند | رویا ابراهیمی |, ...ادامه مطلب
به قولای مردونه شک میکنم به دستی که دستام و رد میکنه صدا می زنم پشت هم اسمت و سکوت تو حالم رو بد میکنه چشات و گرفتی و خشکم زده چشات و گرفتی و بی طاقتم زمان بی نفسهای تو کوک نیست تو رفتی و خشکش ز, ...ادامه مطلب
حیف موهای پر کلاغی نیست؟ روسری دور آن قفس بکشد جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد... | مجید آژ | , ...ادامه مطلب
دست های او نمیگذاشت بغل کنم غم را... | رجئت کانتی چاکرابارتی | , ...ادامه مطلب
سعی کن دوستدار غمهایت باشی شاید بروند بسان تمام چیزهایی که دوست داریم و میروند! | أنیس منصور |, ...ادامه مطلب