نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم من " دوست داشتنِ زیاد " می خواهم دوست داشتنِ تمام و کمال یک جور غرق شدن یک جور دیوانگی محض مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری مثل یک موج سواری داغ، درآشوبِ دریایی طوفانی مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد... من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم با کمی دلخوشی، با کمی لذت من یک التهابِ داغِ نفس گیر می ,دوست,داشتنِ,زیاد ...ادامه مطلب