بیچاره پاییز!

متن مرتبط با «جدایی؟» در سایت بیچاره پاییز! نوشته شده است

مرگ بدتره یا جدایی؟

  • "مرگ بدتره یا جدایی؟" وقتی داشتم چشمامو از شکلات داغ توی ماگ تیره می گرفتم و به روشنی چشماش می دوختم، با خودم فکر کردم مزخرف ترین سوال ممکن رو پرسیده. مگه مرگ خودش یه نوع جدایی نبود؟ و مگه جدایی، یه جور مرگ...؟ "نگفتی" بازدم محکمم تو بخارای سردرگم مایع داغ لیوانم گم شد. بی رحمانه گفتم: "تو ترجیح میدی کسی که دوسش داری بمیره یا یه جایی بدون تو زیر آسمون این شهر نفس بکشه؟" گفت "نه، منظورم بعدشه، حس تو به عنوان یه بازمانده. به یه سال بعد مرگ عزیزت و یه سال بعد جدایی از عزیزت فکر کن. کدومش بهتره؟" گفتم "به هیچ کدومش نمیخوام فکر کنم. حالمو بد میکنه. فقط میدونم هیچکس تحمل مرگ عزیزشو نداره. پس همه ترجیح میدن درد جدایی یا حتی ترک شدن و ترد شدنو به جون بخرن اما عزیزشون زنده باشه" و سرمو با حباب های ریز روی هات چاکلتم گرم کردم. صدای "هه" گفتنشو شنیدم. - آره، اگه اونی که دوسش داری بمیره، تا یه مدت همه ی این حرفا رو میزنی. که کاش من مرده بودم. کاش باهام بدرفتاری میکرد ولی زنده بود. کاش ترکم می کرد ولی زنده بود. از فکر کردن به این که دیگه هیچوقت هیچوقت نمیتونی بغلش کنی، یا حتی صداشو بشنوی قلبت میترکه. ولی همه ی اینا یه دوره ای داره. بعدش تموم میشه. بعد از چندماه مرگشو می پذیری. تهش یه آه میمونه. بعدم میری پی زندگیت و فقط هر از گاهی یادش میفتی، از عمق وجودت یه آه می کشی و دوباره سرت با باقی زند, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها