تا چه مایه اندوهناک و دشوار میتواند باشد عالم؛ وقتی تو هیچ بهانهای برای حضور در آن نداشته باشی... | محمود دولت آبادی |, ...ادامه مطلب
در زر زری ترین شب دنباله دارها لبریزم از چکاچک خون انارها امشب قمر به عقرب چشمت رسیده است از اتفاق نادر نصف النهارها هی باد بی هوا لچکم را به هم نریز گل کرده اند گوشه شالم بهارها قندیلهای یخ زده آذین گرفته اند با بوسه ی نسیم و لب چشمه سارها امشب بهار گل زده گیسوی برف را حتی شکوفه رد شده از ذهن خارها امشب تو میرسی و خدا لانه میکند حتی به روی شانه سرد حصارها یلداترین بهانه من بیشتر بمان دیگر دوباره گم نشوی در مدارها فردا که شهر خواب تورا خواب مانده است تو رفته ای و گم شده ای در غبارها فردا تو رفته ای و زمین ایستاده است تا سال بعد پای تمام قرارها | رویا ابراهیمی |, ...ادامه مطلب
کنار آشنایی تو آشیانه میکنم ، فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم... کسی سوال میکند؛به خاطر چه زندهای؟ و من برای زندگی تو را بهانه میکنم ...! | نیما یوشیج |, ...ادامه مطلب